to cut off

to kʌt ɔf


فارسی

1 عمومی:: قط‌ع‌ كردن‌، محروم‌ كردن‌، دوركردن‌، بریدن‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code